ای واژه های بی تکلف ذهن من به کمکم بشتابید

و مرا برهانید از انبوه این همه تکلف واژه ای

واژه های

دوست نداشتنی

لوکس

شیک

حکیمانه

فیلسوفانه

عاشقانه

...

این واژه ها کلاف سر درگم زندگی ما را

در هم تنیده اند

و برای ما بهانه هایی هستند

برای بودن

و 

ماندن


برای اینکه تارهای آن را از جدا نکنیم

آزاد نشویم

آزاد نمانیم

و فقط افسوس آزادی را بخوریم


واژه آزادی از اولین واژه هایی بود که به بند کشیده شد

برای مردم به اشتباه تعریف شد

و مردم به همین اشتباه دل خوش کردند


وقتی واژه ها را می دزدند دیگر دزد معنایی ندارد

چون واژه ای نمی ماند که دزدی را بنویسد


وقتی حقی را غصب می کنند واژه ها در سکوت خویش شعله ور می شوند

ناله سر می دهند اما از درون

طاقت گفتن هم ندارند انگار لال شده اند

و کمی آن طرف تر


حبیبه خدا نقش بر زمین مانده و دستانش را به سوی همسر یگانه اش می برد

در که آتش گرفته

شعله ها به جای واژه ها آمده اند

و منطق خود را بیان می کنند


و این بار حبیبه خدا دخت پیامبر اکرم غضبناک از آن دو غاصب حق مولا از دنیا می رود







پ.ن 1:‌هنوز هم باید بنشینم و از واژه های زمان حضرت علی گله کنم ، به آنها بگویم چرا از حضرت علی نپرسیدید راه زمین و آسمان را 


فکر کنم هنوز هم دعوایم با این واژه ها تمام نشود



س. ن (سوال نویسنده): شما چی هر گله ای با واژه ها داشتین تو قسمت نظرات بگین


یکی از بهترین خواننده های وبلاگ نظری دادن که قسمتی اش رو اینجا میاریم 


این پست من را یاد این شعر قیصر امین پور انداخت:
وقتی جهان‎/ از ریشه
جهنم‎/ و آدم‎/ از عدم ‎/ وسعی‎/ از ریشه های یاس می آید‎/ وقتی که یک
تفاوت ساده‎/ در حرف‎/ کفتار را‎/ به کفتر‎/ تبدیل می کند‎/ باید به بی
تفاوتی واژه ها‎/ و واژه های بی طرفی‎/ مثل نان‎/ دل بست‎/ نان را ‎/ از
هر طرف بخوانی‎/ نان است!