سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شعر ناگفته عشق - قیصر امین پور

ارسال  شده توسط  من آدمها رو با اسمشون نمی شناسم شما چی ؟ در 88/2/4 1:17 عصر

نه!

کاری به کار عشق ندارم!

من هیچ چیز وهیچ کسی را

دیگر در این زمانه دوست ندارم

انگار این روزگار چشم ندارد من و تو را

یک روز

خوشحال و بی ملال ببیند

زیرا هر چیز وهر کسی را

که دوست تر بداری

حتی اگر یک نخ سیگار

یا زهرمار باشد

از تو دریغ می کند

پس من با همه وجودم

خود را زدم به مردن

تا روزگار دیگر

کاری به کار من نداشته باشد

این شعر تازه را هم

ناگفته می گذارم...

تا روزگار بو نبرد...

گفتم که

کاری به کار عشق ندارم


شعری عاشقانه و ریاضی وار از یک ریاضی دان ایرانی

ارسال  شده توسط  من آدمها رو با اسمشون نمی شناسم شما چی ؟ در 88/2/4 1:16 عصر

  

منحنی قامتم، قامت ابروی توست

خط مجانب بر آن، سلسله گیسوی اوست  

حد رسیدن به او، مبهم و بی انتهاست

بازه تعریف دل، در حرم کوی دوست  

چون به عدد یک تویی من همه صفرها

آن چه که معنی دهد قامت دلجوی توست

پرتوی خورشید شد مشتق از آن روی تو

گرمی جان بخش او جزئی از آن خوی توست 

بی تو وجودم بود یک سری واگرا

ناحیه همگراش دایره روی توست

(پروفسور هشترودی)