اکنون که دغدغه های این

زندگی ماشینی

مرا لحظه ای به ساحل نجات فرا خواند

بر آن شدم تا لحظاتی هر چند اندک

همه حواسم را با یاد تو عجین کنم

به امید آنکه ترنّم نام زیبای تو

بر تمامی اعضاء و جوارحم

جاری شود

واقعاً چه خوب بود

     کاش تو می آمدی !

و واژه ی غریب و بی مضمون پدر را

برایم معنایی شگرف می دادی ،

چرا که شیعه در این روزگار یتیم ندیدنت ،

یتیم نشناختنت و ... می باشد ،

 ای پدر مهربان زودتر بیا

 

     کاش هوای گرم اطراف

وجود نازنینت

لحظه ای وزیدن می گرفت ،

 و بر قلب سرد و بی روح من می دمید

 تا هوایی کوی توی گردم .

     کاش نوای دلنشین            

قرآن تو

به گوش های من می رسید ،

 دیگر من را چه رغبت به شنیدن صدای بیگانه

 که همچون پنبه ای در گوش من سنگینی می کند

 و من با شنیدن صدای تو

هر چه زودتر آن پنبه ها را از گوشم جدا می کردم

چرا که بیم آن داشتم

از پذیرفتن صدای حقیقت منصرف شوم

     کاش از آسمان باران می آمد

و من در باران پیراهنم را می شستم ،

خوب که تمیز می شد

 بر طناب رخت پهن می کردم

 تا نسیم کویت بر آن بوزد

و زمانی که در تن من جا گرفت ،

 بشوم پاک و عطر نسیمت

مرا از غیر تو جدا سازد

     کاش تو می آمدی !

و آن قدر آرزوها را برآورده می کردی،

که دیگر نه تنها یأس و شکستی نبود بلکه

امید هم دنبال آرزویی می گشت

 که برآورده اش نکرده باشی

 

     کاش تو می آمدی !

و ای کاش ها دیگر معنایی نداشت ،

چرا که تو بهشت زمین

را برای ما به ارمغان آورده بودی

 

خدایا برگزیده درگاهت ،

حجة ابن الحسن المهدی

را زودتر بر ما ارزانی دار .

 

آمین