نقطه ارتباط
وقتی دنیا برایت کوچک می شود آن قدر کوچک که دیگر همه دنیا را مانند نقطه ای در برابر چشمانت می بینی سر گشته و حیران به اطرافت می نگری تنهایی را در اعماق وجودت پیدا می کنی
به فکر چاره می افتی که چگونه بتوانی رهایی پیدا کنی از
تن هایی یا تنهایی
و شاید در اندیشه آنی که چه زیباست تنهایی
و ادامه می دهی آن را تا به جایی می رسی که نوشته اند :
« به تنهایی عبور ممکن نیست » این همان نقطه ارتباط است .
باید نفری را پیدا کرد تا عبور ممکن شود و این جا اختیار با توست که چه برگزینی ؟ و این انتخاب تو نشان دهنده هدف توست
و این که بفهمی چه چیز برای تو بیشترین ارزش را دارد .
اکنون تو یکی از سخت ترین و آسان ترین امتحان زندگیت را
می دهی ،
سخت از آن جهت که تو باید بهترین را انتخاب کنی
و آسان از آن جهت که انتخاب تو شاید در کسری از ثانیه پایان پذیرد
فکر می کنم . . .
و می گویم با تمام قدرت نهفته در وجودم آن چنان که بشنوند آنان که پنبه در گوششان نمی کنند – کسانی که می ترسند که حقیقت در اعماق وجودشان رسوخ کنند بدین جهت پنبه را در گوششان قرار می دهند –
و می نویسم تا آنان که با نوشته هایشان وجودش را تضعیف می کنند غافل از آنکه نور وجود او بر آنان می تابد و . . .
بگذریم . . .
او کسی است که هر صبح و شام به یاد من است و
فراموشم نمی کند و به سوی خویش می خواندم
ولی من . . .
او به یاد من است و اگر از او بخواهم بهترین راه ممکن را برایم پیش بینی و تدارک می نماید ، آن چنان که شاید روزی خواهم فهمید چقدر مرا دوست داشته .
و این حرفی بود از هزاران خوبی اش
آری برای تنهایی ام می گزینم او را ، همان کسی که به اندیشه خود او را غایب می پنداری در حالیکه به ندای درون تو را می خواند و تو . . .
این همه را گفتم :
تا به خودت اجازه دهی برای یک بار هم که شده با امام زمانت
شروع کنی روزی را(نقطه شروع)
و مرتبط باشی با او (نقطه ارتباط)
و همراهی اش کنی با کردارت تا آخر روز (نقطه همراهی)

-" اگر این 3 نقطه را به هم وصل کنی مسیر و جاده زندگی ات را پیدا می کنی "-

و زمانی خواهی فهمید که این یک روز بهترین روز زندگی ات بوده
مطمئن باش که او تو را می بیند و می شنود آنچه را می گویی
و هر لحظه در صدد برآوردن خواسته های تو و آنانی است که از او
کمک خواسته اند .
به سویش شتابان می روم و به خود نهیب می زنم :
« سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم نخور »
و این جمله را تقدیم به سلیمان زمان می دارم
تو بهار دل های خزانی
و شکوفه باغ امیدی
و آبشار دانشی
و باران عطوفتی

? بوی تو به مشامم می رسد اگر نگویند دیوانه شدم ? ?

? - برگرفته ازآیه 94سوره یوسف

1385/2/13